"جولیا کاپلس" یک خون آشام واقعی است که نزدیک به 30 سال است تنها از خون استفاده کرده است و معمولا خون مورد نیازش را از افرادی که قصد فروش خون دارند میگیرد. او این عادتش را از علاقه دوران بچگی خود به خون آشام ها می داند.
جالب است که این خانم 45 ساله در این مدت به بیماری خاصی نیز دچار نشده است و حتی دو بچه هم دارد. او می گوید معمولا خون از افرادی که قصد فروش خون دارند می خرد و با نوشیدن آن احساس سلامتی کامل می کند و حسی را که یک خون آشام خواهد داشت را حس خواهد کرد.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 21:34 توسط Aref
5 خون آشام در تاریخ که واقعا وجود داشتند!!
با ظهور مشارکت های عالی ادبی چون مجموعه گرگ و میش و خاطرات خون آشام ها در فرهنگ عامّه کنونی، این طور به نظر میرسد که وسواسی جهانی و فراگیر را در این رابطه با خود به همراه آورده است. نتایج مثبت به دست آمده از خون آشما های نسل جدید سبب شد تا نگاهی به مبنای تاریخی این موجودات افسانه ای داشته باشیم و تاریخ را در این رابطه ورق بزنیم.
داستان خون آشام ها در قصه های فولکلور و افسانه ها از صدها سال پیش وجود داشته است. و به طور مداوم پیروان قبیله ای شوریده را با خود همراه میکند (اگرچه آنها پیشتر با میخ تجهیز شده و مصلوب میگشتند، به جای آنکه بر روی تی شرت ها نقش ببندند و طرفدارانی نیز داشته باشند). جالب توجه است که هرچند شخصیت های تاریخی که در ادامه معرفی میشوند، بر مبنای حقوق خود شخصیت هایی بسیار جذّاب و فوق العاده میباشند. با این وجود، هر زمان که فردی تصور میشد که جان داده است، به طور روانی عمل کرده و رفتار میکرد، یا فقط دیوانه تلقّی میشد، به آنها افتخار خون آشام شدن را میدادند.
1. ایمپالر، ویلاد سوم (نوامبر 1431- دسامبر 1476)
با رجوع به تاریخ خون آشام ها، ویلاد الهام بخش دراکولای برام استوکر بوده است (هرچند او شباهت کمی به شرّیرهای گوتیک دارد که در رمان ها آمده است؛ جدا از نام خودمانی دراکولا، در واقع، این طور به نظر میرسد که استوکر، از طریق داستان های خود، اطلاعات کمی درباره این شخصیت تاریخی داشته است). ویلاد شاهزاده والاچیا بود که در سن یازده سالگی به عنوان گروگان زندانی شد تا وفاداری پدر او به سلطان عثمانی ثابت شود (و اطمینان از این موضوع که والاچیا پول ادای احترام سالانه خود را پرداخت میکند). در اینجا بود که تنفر او نسبت به ترک ها شکل گرفت، که سبب شد تا او کشتار دیووانه کننده ای را بعدها در زندگی اش انجام دهد. پس از بازگشت به کشور جنگ زده خود، برای اجرای قانون و حفظ نظم در کشور، او روشی خشن را در پیش گرفت.
تاریخ کاری فوق العاده ویلاد، نشان میدهد که او چگونه از مردی که پدر و برادرش را کشته بودند، انتقام گرفت. و همچنین در رابطه با جنگ های صلیبی که تحت فرمان پاپ پیوس سوم، در مقابل امپراطوری عثمانی صورت گرفت.
ویلاد گاهی اوقات به عنوان همکار برای او مینوشت، و گاهی اوقات به خائن ماتیاس کوروینووس؛ برای مثال در سال 1461: من مردان و زنان را کشتم، پیر و جوان ... 23884 نفر ترک و بلژیکی. بدون آنکه کسانی را که در خانه هایشان زنده در آتش سوختند یا سربازان سرهایشان را از تن جدا نکردند، بشمارم. این نقل قول دوست داشتنی تا حدّ زیادی تفریحات دیگر ویلاد را مدّ نظر قرار میدهد، که شامل موارد زیر است: آویختن مردم بر چوب های نوک تیز، میان بدن های آویزان شده و رو به تباهی مردم غذا خوردن، شکنجه ها از تمام نوع ها، و سوزاندن، پوست کندن، برشته کردن، یا پختن مردمی که در مسیر او قرار میگرفتند. ویلاد با پشتکاری مثال زدنی، توانست بین 40 تا 100 هزار انسان را پیش از مرگ خود در سال 1476، با دست خود به کام مرگ بفرستد.
2. کنتس الیزابت باسوری دی ایکسید (آگوست 1560- آگوست 1614)
بیشتر اوقات در تاریخ، او را به عنوان یکی از پُرکارترین زنان قاتل سریالی معرفی میکنند. الیزابت برچسب خود به عنوان یک خون آشام را با توجه به واقعیتی ادعایی به دست آورد که بر اساس آن، او در وانی پر از خون دختران باکره، حمام میکرد تا جوانی خود را حفظ نماید. بنابراین دو نام خودمانی به دست آورد: "کنتس خون"، و "بانوی خونین کاستیک".
اگرچه در جزئیات قتل های سادیسمی او جای شک و تردید وجود دارد، امّا نمیتوان حقایق موجود در این رابطه را کتمان نماید. هنگامی که همسر کنتس در جنگ بود، او غالب اوقات را تنها سپری میکرد. و با ابزار خود سرگرم بود و سبب شد تا او شروع به شکنجه زنان جوانی کند که در اطراف او قرار داشتند.
او با وعده و وعید زنان را به داخل میکشاند، قول شغل را به زنان دهقانان میداد و روش آداب و رسوم را به کسانی که از طبقات پایین جامعه بودند، یادآوری میکرد. او مجموعه ای از قوانین غیر ممکن را برای آنها ایجاد کرده بود که پیروی از آنها امکان پذیر نبود؛ و هنگامیکه آنها (به طور حتم) در اجرای این قوانین شکست میخوردند، آنها را با روش های جدید و جالب توجهی مجازات مینمود. از جمله این مجازات ها – محدود به این موارد نیست- میتوان به موردهای زیر اشاره کرد: ضرب و شتم شدید، سوزاندن/ یا قطع کردن دست ها، صورت، یا اندام تناسلی، خوردن گوشت زنان، گاز گرفتن صورت ها یا دست ها، فرو کردن آنها در آب و فرستادن این زنان به بیرون تا از سرما یخ بزنند، انجام جراحی های آماتورگونه بر روی آنها، گرسنه نگاه داشتن آنها، و سوء استفاده جنسی.
شوهر او، هرچند بیشتر اوقات در خانه نبود، از نبوغ همسر خود احساس رضایت میکرد و به او پیشنهادهایی را ارائه میکرد تا شیوه های کاری اش خلاقانه تر باشد (برای مثال، پوشاندن بدن دختر با عسل و سپس او را در فضای آزاد رها کند تا حشرات او را نیش باران کنند). در مجموع، بر اساس دست نوشته های او، و انچه که محققان یافته اند، الیزابت پیش از آنکه دستگیر شود، بیش از 650 زن را کشته است. 4 همراه او در محل محاکمه شده و سپس به قتل رسیدند. او تحت بازداشت خانگی قرار گرفت و چهار سال بعد در همان محل از دنیا رفت.
3 و 4. آرنولد پاول (متوفی 1726) و پیتر پولوگوجوویتز (متوفی 1725)
این دو به طرز مرموزی به یکدیگر شبیه هستند، طوری که احساس میکنید، داستانی یکسان در دو روستای مختلف رخ داده است. و هر دو، اوّلین نمونه های مستند از هیستری خون آشامی را به تصویر میکشند. آرنولد یک یاغی صربستانی بود، که ادعا میشود پس از مرگش، بیش از شانزده نفر را در روستای خود در مدوگونا کشته است. پیتر یک کشاورز صربستانی بود که با کمین کردن، نُه نفر را در روستای خود در کیزولوا به کام مرگ فرستاد.
هر دو کشتار، مانع هجوم ناگهانی بیماری های 24 ساعته به روستاهای مجاور شد، و در نتیجه این طور فرض شد که آنها تبدیل به خون آشام شده و روستائیان را به عنوان شکار و طعمه در نظر گرفته بودند.
هر دو مرد ادعا میکردند که پیشتر مورد حمله خون اشام ها قرار گرفته بودند، و پس از چنین حمله ای اقدامات احتیاطی را انجام داده اند- در خون خون آشام حمام کرده اند، و خاک قبر این خون آشام را نیز خوردند. با توجه به حمله هایی که به خون آشام ها صورت میگرفت، روستاییان را عصبی کرده و دچار جنون نمود. و خواستار نبش قبر و تشریح جنازه این دو شدند.
مستندهای پلیس اتریش که درگیر این پرونده بود، درک کاملی را اتفاقاتی که پس از مرگ این دو و هدف قرار دادن آنها رخ داد، مشخص ساخت. در مورد آرنولد، بیماری واگیردار مدیکووس گلایر (در واقع، یک بیماری ویروسی) برای بررسی مرگ مرموز آنها مدّ نظر قرار گرفت. و به این نتیجه رسیدند که علّت آن سوء تغذیه در منطقه بوده است. همچنین تاثیرات مضّر روزه های شدید ارتودکس شرقی نیز وجود داشته است.
با این وجود، روستائیان گرفتار این بیماری نبودند و اصرار داشتند که جنازه ها باید مورد بررسی قرار بگیرند. مطالعات صورت گرفته نشان داد که هر دوی اینها خون آشام بوده اند و این را از طریق بدن تجزیه شده انها دریافتند؛ از جمله: مو، و ناخن. آثاری از گوشت تازه و خون لخته نشده در دهان آنها یافت شد (ممکن است به دلیل فساد بدن یا مایعات بدن به وجود آمده باشد). بدن آرلوند بر میخی چوبی گذاشته شده و سوزانده شد. بدن پیتر نیز قطعه قطعه شده و سپس سوزانده شد.
5. گریگوری راسپیتون (ژانویه 1869- دسامبر 1916)
راسپوتین مشاوری قابل اعتماد برای آخرین رومانوف ها محسوب میشد؛ بخصوص برای تریزا الکساندرا. او بدین دلیل این موقعیت را در دست گرفت که توانایی عجیب او در درمان جادویی هموفیلی تزاروویچ الکسی (شاید به اندازه کافی خوب به نظر نرسد ... امّا به نظر میآید پس از اینکه او خود را برید، توانست خون را بند آورد؛ و به او آسپرین و داروهای ضد انعقاد داد).
او متعصبی مذهبی بود که به نوشیدن بیش از اندازه الکل، بی بند و باری جنسی، و دریافت رشوه، علاقه زیادی داشت. هرچند، زندگی او سرشار از جزئیات عجیب و غریب است.
وابستگی خون آشام گونه به راسپوتین، ناشی از رویدادهای معجزه آسایی است که مانع از مرگ او شده اند. او به دلیل تاثیر مخرّبی که بر آلکساندرا داشت، تحت تعقیب دولت مرکزی قرار گرفته بود؛ راسپیتون دعوت شد تا با مقامات حکومتی غذا بخورد، از جمله شاهزاده ایرنا. همسر ایرنا، شاهزاده فیلیکس یوسوپوف، طرح ترور او را ریخته بود.
شام، با مشروب قرمز و کیک آغاز شد، که در آن سیانور ریخته شده بود. با این وجود، راسپوتین تحت تاثیر سیانور قرار نگرفت. یوسوپوف، نگران شد که مدّت زمان زیادی طول بکشد تا راسپوتین جان خود را از دست دهد. به همین دلیل، هفت تیر خود را آورد و چند بار از پشت او را هدف قرار داد. یوسوپوف فکر میکرد که کارش را انجام داده است، به همین دلیل به شادی با مهمانان پرداخت.
هنگامیکه برگشت تا ژاکت خود را بردارد، مورد حمله راسپوتین زنده قرار گرفت (که ظاهرا در گوش یوسوپوف نجواکنان گفته بود: "تو پسر بدی هستی"). پیش از آنکه راسپوتین، شاهزاده را خفه کند، توطئه گران دیگر وارد شدند و بارها به او شلیک کردند و با چوب او را زدند. او فرصتی نداشت. توطئه گران او را با طناب بستند، در قالیچه ای پیچیدند و به رودخانه نیوا پرتاب کردند. جنازه او نوزدهم دسامبر پیدا شد، سه روز پس از طرح ترور، بدون قالیچه و طناب. مامور جنایی، علّت مرگ او را غرق شدن اعلام کرد.
منبع:seemorgh
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 21:24 توسط Aref
آیا گرگ نماها واقعیت دارند : اما مگر نه اینکه به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»، پس این همه تصویر یکسان از موجودی خبیث و خونخوار از کجا پیدا شده و در نقاط مختلف جهان که الزاما با هم ارتباطی هم نداشتهاند به طور مشترک رشد پیدا کرده و توسعه یافته است؟ واقعیت این است که اگرچه موجودی به نام انسان گرگنما یا گرگینه نمیتواند وجود داشته باشد، برخی از خاصیتها و رفتارهای نسبت داده شده به گرگینهها ممکن است به طور مستقل در افراد بروز پیدا کنند.
البته برخلاف خونآشامها – که اتفاقا براساس برخی قصههای جدیدتر از دشمنان اصلی گرگینهها به شمار میروند – که ظاهری آراسته و رفتاری متین و جذاب دارند، گرگینهها هیولاهایی وحشی و خشن هستند و تنها راهی که برخی از داستانهای جدیدتر برای کشتن آنها پیشنهاد میکنند، شلیک گلولههای نقرهای به قلب آنها یا جدا کردن سرشان از بدن است. باور به قدرت این موجودات به حدی است که در برخی از مناطق روستایی اروپا و به ویژه در آلمان هنوز هم از واژه گرگ استفاده نمیکنند. آنها معتقدند در نام این موجود نیز قدرتی هست که تا به زبان برده شود آن را احضار میکند و معمولا از واژههایی چون «حیوانی که نباید نامش را برد» برای نامیدن آن استفاده میکنند.
آیا گرگ نماها واقعیت دارند؟
نخستین موردی که باید نسبت به آن توجه کرد ترس مردم ابتدایی از گرگها بوده است. زندگی در مناطق بکر و همنشینی با طبیعت به ویژه زمانی که انسان نخستین دورههای دامپروری را پشت سر میگذاشت و دامهایش برایش حکم زندگی را داشتند، گرگ را به موجودی هراسناک تبدیل کرده است. برای اینکه بدانیم چرا انسان تا این حد از گرگها میترسید بد نیست نگاهی به زندگی گرگها بیندازیم. گرگها – تقریبا در همه مناطق ایران میتوانید گرگ خاکستری را پیدا کنید – یکی از اجتماعیترین موجودات شکارچی به شمار میروند. گرگها معمولا در گلههایی که بین ۲ تا ۲۵ قلاده گرگ را شامل میشود، زندگی میکنند و همیشه یک گرگ رهبر وجود دارد که دیگران را هدایت میکند. این گرگ رهبر که به او گرگ آلفا هم میگویند، وظیفه رهبری گروه، اعلام زمان حرکت و استراحت و آغاز و خاتمه شکار را بر عهده دارد. محققان معتقدند گرگها با کمک حرکات بدن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و با توجه به قدرت شنوایی بالایی که دارند، برای ارتباط با هم و همسایگان خود از زوزههای معروفشان استفاده میکنند؛ زوزههایی که خود گرگها میتوانند صدای آن را از ۴۰ کیلومتری هم تشخیص دهند (برای اطلاعات بیشتر درباره گرگها میتوانید به فرهنگنامه حیات وحش ایران مراجعه کنید).
بهاین ترتیب باید گرگها را در رده هوشمندترین شکارچیان طبقهبندی کرد. شکار گروهی و هماهنگ آنها به کابوس تلخی برای انسانهای ساکن در نواحی طبیعی تبدیل شده بود و وهمآلود بودن فضایی تاریک و شبی مهتابی که در آن سایه گرگی از دور دیده میشود که در حال سر دادن زوزه ترسناک خویش است، میتواند منشا بسیاری از افسانهها باشد.
اما فراتر از این موضوع، انسان قدیم بهانههای بهتری برای تکمیل کردن افسانه گرگینههای خود داشته است. به اجزای این افسانه نگاه کنید: انسان در اثر گاز گرفته شدن از سوی گرگی به گرگینه تبدیل میشود و در مدت تغییر، بیماری سختی را پشت سر میگذارد. گرگینهها ظاهری شبیه به گرگ پیدا میکنند و معمولا هنگام ماه کامل تغییر قیافه میدهند. هر سه این موارد شواهدی در واقعیت دارند!
آنها گرگاند یا انسان؟
شاید باور نکردنیترین بخش در افسانه گرگینهها انسانهایی با ظاهر گرگ هستند. اگرچه به نظر بسیار دور از ذهن میآید اما نوعی بیماری وجود دارد که باعث چنین تغییری میشود و به سندرم گرگینه معروف است. این بیماری که از آن به Hypertrichosis یاد میشود عارضهای است که طی آن، بدن انسان شاهد رشد سریع و بیش از حد طبیعی مو در مواضعی است که به طور عادی فاقد مو هستند. بعضی موارد این رویش مو فقط به صورت محدود میشود و برخی موارد به همه اعضای بدن توسعه پیدا میکند.گاه این رویش مو آن قدر زیاد میشود که با خود دفرمه شدن ظاهری صورت را به همراه دارد. علت بروز این نقص رخ دادن یک جهش ژنتیکی نادر است. اما نتیجه آن حتی امروزه هم میتواند ترسناک باشد چه برسد به دورانی که درکی از این موضوع وجود نداشته است.
مورد دیگر، مربوط به وابستگی تبدیل به گرگینهها به ماه کامل است. واقعیت این است که ماه کامل نمیتواند هیچ تاثیری بر انسان داشته باشد. تنها تاثیری که ماه میتواند بر زمین و مردم بگذارد اثر گرانشیای است که این اثر در دوره ماه کامل تفاوت چندانی با دیگر فازهای ماه ندارد. اما از نظر روانی میتواند تاثیر گذار باشد. گونههای متفاوتی از بیماریهای روانی وجود دارند که دوره زمانی خاصی دارند. برخی از آنها که به Cyclothymia معروفند. طی یک دوره زمانی مشخص، شخص رادچار حملات عصبی میکنند. این چرخه اوج بیماریهای ذهنی که با به اوج رسیدنش فرد رفتارهای نابهنجار از خود بروز میدهد،گاه با دورههای ماهانه همراه است که ممکن است متناسب با دوره چرخش ماه به دور زمین باشد. به همین دلیل هم هست که در اصطلاح، بعضی بیماران دچار آسیبهای روانی را ماه زده یا Lunatic مینامند. این عوارض ظاهری واقعی در کنار ترس از گرگها بهانه خوبی برای اذهان مردمان بوده که افسانه گرگینهها را زنده نگاه دارند. گرگینهها جایی در قلمروی علم ندارند اما در فراسوی آن و در قلمروی افسانه و باورهای عامه هنوز به طور قدرتمندی زندهاند. انسانها از نظر ظاهری نمیتوانند به گرگها تبدیل شوند اما بعضی از شرارتهایی که انسانها مرتکب میشوند گاهی ما را به فکر میاندازد که با نسبت دادن صفت گرگینگی به انسانها در واقع به گرگها توهین کردهایم.
چطور یک انسان تبدیل به گرگینه میشود؟
روش دردناک و نه چندان دوست داشتنی این تبدیل روشی است که عموما درباره آن صحبت میشود و داستانهای امروزی نیز بر آن تاکید میکنند. اگر در شرایط خاصی گرگی ویژه شما را گاز بگیرد و از آن بدتر اگر یک گرگینه شما را گاز بگیرد، پس از طی دورهای نه چندان راحت و پر از درد در اولین شبی که ماه کامل در آسمان میدرخشد مراحل تغییر شما آغاز میشود؛ بافت اسکلتی شما به هم میریزد، روی صورتتان به سرعت مو رشد میکند، ناخنهایتان بلند و صورتتان پوزهدار میشود و چشمانتان تغییر میکنند؛ در واقع پس از چند دقیقه به گرگی تمام عیار تبدیل خواهید شد.
البته این تنها روش تبدیل به گرگینه نیست. در برخی از افسانهها قدرت شوم و افسانهای گرگ برخی را وسوسه کرده است که خود را بدل به گرگینه کنند. یکی از راحتترین این روشها این است که لباسهای خود را در آورید و کمربندی از جنس پوست یک گرگ را به کمر ببندید. این موضوع روشی است که در شرق هم به شکل دیگری به آن اشاره شده است. محمد بن محمود بن احمد توسی در کتاب «عجایبالمخلوقات و غرایبالموجودات» به این داستان اشاره میکند و میگوید، «و اگر از پوست گرگ کمری بسازند، هرکه بر میان بندد، دلیر شود». در برخی از افسانهها این راه حل ساده دشوارتر میشود و شخص باید پوست کامل یک گرگ را به تن کند و خود را زیر آن بپوشاند تا تبدیل به گرگینه شود. در نواحیای از ایتالیا، فرانسه و آلمان نیز باور بر این است که اگر در شب چهارشنبه یا جمعه مشخصی در سال و در فصل تابستان شخص بیرون از خانه و به گونهای بخوابد که نور ماه کاملا بر صورتش بیفتد تا آخر شب به گرگینه تبدیل خواهد شد.
البته روشهای دیگری نیز وجود دارند؛ عذاب تبدیل شدن به گرگینه به گونهای است که در برخی از روشهای جادوگری آن را به عنوان یک نفرین استفاده میکنند و معتقدند در اثر جادویی نحس میتوان شخصی را تبدیل به گرگینه کرد.
و در آخر عصر جدید شاهد تحولات عجیبی نیز می باشد
سندروم گرگینه که باعث می شود تمام صورت و بدن انسان پوشیده از مو شود، تنها در هر یک میلیارد نفر ممکن است برای یکی رخ بدهد اما خواهران «سانگلی» در هند به طرز حیرت آوری هر سه این سندروم را از پدر خود به ارث برده اند و صورت هایی گرگ نما دارند!
خاستگاه افسانه گرگ انسان نما چه کسی بوده است
خاستگاه افسانه گرگ انسان نما به سال ۱۵۹۱ میلادی در روستاهای اطراف شهرهای آلمانی کلانگن و بدبرگ برمیگردد. در این زمان اروپا زیر سایه تاریک جهالت قرار داشت. شهر ها عقب افتاده بودند و مردم در نزدیکی جنگل ها زندگی میکردند . بنابراین ترس از گرگ همچون یک کابوس همواره با آنان بود. حمله این حیوانات به انسان مکرر دیده میشد. طوری که مردم میترسیدند از نقطه ای به نقطه ای مسافرت کنند. آنها هر روز صبح جسد انسان نیم خورده شده را در زمین های زراعی پیدا میکردند و سعی میکردند این جانوران خون آشام را پیدا کنند و از بین ببرند.
اما یک روز حقیقتی بر ساکنان کلانگن و بدبرگ آشکار شد که همه چیز را دگرگون کرد : بر اساس سندی قدیمی آن روز چند نفر گرفتار یک گرگ وحشی شدند و سگهای شکاری خود را به جنگ او روانه ساختند و خود نیز با نیزه های تیز به او حمله کردند. اما این گرگ به طرز شگفت آوری نه فرار کرد نه به دفاع پرداخت فقط ایستاد و پس از دقایقی تبدیل به یک مرد میان سال شد. آنها این مرد را شناختند . او پیتر اشتابل از اهالی دهکده خودشان بود.
اشتابل نخستین انسانی بود که نوع بشر با آن روبرو شد . او زیر شکنجه به قتل ۱۶ نفر از جمله دو زن باردار و ۱۳ کودک اعتراف کرد. مراحل سقوط او به مرتبه گرگ نمایی غریب تر بود : در ۱۲ سالگی به جادو گری علاقه داشت و به تمرین در این زمینه دست میزد و به اعتراف خود اشتابل در این سن عهدی با شیطان بست و به کشتار مردم پرداخت . او حتی به پسر خود نیز رحم نکرد و اورا کشت و مغز او را خورد و از انجایی که توحش اشتابل خارج از فهم مردم بود ، آنان نیز کم کم افسانه گرگ نما ها را ساخته و پذیرفتند.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 21:16 توسط Aref



[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 18:12 توسط Aref
عزاداری مردم شهرستان دزفول در سوگ سرور و سالار شهیدان - این مراسم در حسینه ثارالله شهرستان دزفول و به همت هیئت رزمندگان و عاشقان ثارالله شهرستان دزفول برگزار گردید.





[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 18:3 توسط Aref
تاريخ شهر «دزفول» را خاورشناسان ازآن هنگام كه اين شهر پايتخت عيلاميان ـ حدود 2600پيش از ميلاد ـ بود و «اوان» خوانده ميشد ، نزديك به پنج هزار سال برآورد كرده اند . در نوشته هاي باستاني پس ازطوفان نوح ، از شهري به نام« اوان » نام برده شده است .
اين شهر ، پايتخت تمدّن «عيلام» و سرآمد شهرهاي مشرق زمين بوده است. كاوشگران غربي در نيم قرن اخير ، ازجمله والتر هينتس ( Walter Hinz) آلماني ، در كتاب خود تحت عنوان « دنياي گمشدة عيلام » كه به فارسي ترجمه شده ، مي نويسد : « ممكن است اوان در جايي كه امروز دزفول قرار دارد ، بوده باشد .» پس از مطالعات و تحقيقات فراوان تصريح كرده اند كه « اَوان » { Avan } همان دزفـــول كنوني است . در اين صورت ، «دزفول» فعلي يا «اوان»پنج هزارسال پيش را بايد نخستين پايتخت امپراتوري گستردة كشور «عيلام» دانست .
كلمه "دزفول"برگردان عربى واژه "دژپل"يا"دژپوهل" مي باشد.(پل را در زبان پهلوى پوهل مى گفته اند.) واژه پل از پلى كه توسط مهندسان ايراني و رومى در قرن 4 ميلادى به امر شاپور اول ساسانى به منظور برقرارى ارتباط ميان پايتخت جديد يعنى جندى شاپور و شوشتر ساخته شده بود،اخذ گرديده است.
لذااحتمالاً نام دزفول يا دژپل از همان نام پل مشتق شده است. ودز نيز به معنى قلعه است و منظور دژي است كه عده اي نگهبان و مأمور براي حفاظت پل در آن زندگي ميكردند. چنانچه پس از دوران انحطاط شوش و نيز خرابى جندىشاپور,برخى مردم اين دو شهر به اطراف اين دژ پناه آوردند و خانه هايى ساختند و به تدريج شهر به وجود آمده است.
ابن سرابيون در كتاب جغرافياى تاريخى سرزمين خوزستان مى نويسد:دزفول يعنى دژ پل كه منظور قلعه پل باشد كه در كنار رودخانه دز در جنوب شهر سابق جندى شاپور جا دارد و نيز معروف است كه مى گويند به فرمان شاپور اول ساخته شده است.كه به همين مناسبت آن شهر نيز به همين نام موسوم گرديد.
شهر دزفول در اواخر قرن 6 هجرى به نام(دز پول)اشتهار داشته است. در برخى از كتب نام قديم رودخانه را "زاب يا جندىشاپور"هم ناميده اند. برخى از جغرافى دانان و نيز مورخين نام اين شهر را روناش و قصر روناش ذكر كرده اند و چنين استنباط مي شود كه در قرن چهارم ه. ق چون ساختمانهاى شهر دزفول در دو طرف رودخانه دز گسترش يافته اند پس در قسمت شرقى آن قلعه يا دژ قرار گرفته و قسمت غربى رودخانه به نام روناش معروف بوده است.
ابن بطوطه دزفول را "دسبول" ناميده و مي نوسد :"از دروازه هاى شهر يك دروازه به طرف خشكى و بقيه به طرف رودخانه باز ميشود.در دوطرف رودخانه باغها قرار دارد.عمق رودخانه زياد است..."
چنانكه در ميان مطلعين محلى وجود دو قلعه قديمى مشهور است؛به طور حتم قسمت سربازان كه قسمتى از قلعه هاى قديمى را در بر مي گيرد به عنوان يك قلعه جداگانه مشهور گرديده است.قسمت سربازان و بخش مركزى و اساسى قلعه در محدوده اى كه هم اكنون با بندارهايى(سرازيريهايى كه اثر خندقهاى قديمى است)مشخص مي گردد. قلعه زندانى عظيم بود.چنانكه نظامى ميگويد:"قباد در قلعه انوشير (يعنى قلعه فراموشى)محبوس شد.در زمان ظهور مزدك. و فوستوس ميگويد:"قلعه مستحكمى واقع در خوزستان كه "گيل گرد" يا"اندامش" نام داشت,يك نوع قلعه باستيل محسوب ميشد و آنرا "انوشبرد" يا قلعه فراموشى نيز ميخواندند.زيرا كه نام زندانيان و حتى نام آن مكان را كسى نبايستى بر زبان راند."
در اثبات اين مطلب ذكر اين دليل شايسته است كه در حال حاضر در بسيارى از خانه هاى محله قلعه آثار بسيارى از راهروها و سياهچالهايي در زيرزمين منازل مشهود است.
در مورد قلعه فراموشى ( قلعه دزفول )دكتر عبدالحسين زرين كوب مي نويسد:"در زمان ساسانيان, اعيان و نجبا كه از دست قباد دلخور بودند,بر ضد وى با موبدان وروحانيون همدست شدند و او را خلع كردند و در قلعه فراموشى,معروف"انوش برد" كه ظاهراً در حدود دزفول و در محلى به نام گل گرد(كركر)يا انداميش قرار داشت,محبوس نمودند.در كتب گوناگون تاريخى و جغرافيايى, مكرراً نام روناش و قصر روناش برده شده است.
كهارت مى نويسد:"قصر الروناش از محله قلعه فعلى(جاى همان دژ باستانى)تا مسجد جامع دزفول را دربرمىگرفت.در قرون 11 و10ميلادى (سوم وچهارم هجرى)اين شهر را القنطره (پل)يا القنطره الرومى(پل رومى) مى ناميدند."
چون روناش و دزفول"اندامش"در دو سوى رودخانه ساخته شده بود,بعضى اين دو قسمت را دو شهر جداگانه شمرده و برخى هر دو را دو محله از يك شهر انگاشته اند.
حمداله مستوفى بناى دزفول را به اردشير بابكان نسبت ميدهد و ميگويد:" در اين شهر پلى برآب گندى شاپور بسته اند به طول 520 و عرض 15 گام كه داراى 42 چشمه است و به نام پل اندامشك معروف است و..."
دزفول؛ از طلوع اسلام تا پايان دوران قاجاريه :
در زمان خلافت عمر خليفه دوم,ايران فتح شد و سپاهيان مسلمان وارد خوزستان شدند.ابوموسى اشعرى اهواز را گشود و عمر به او نوشت كه مانند زمينهاى عراق بر آنها خراج نهند؛سپس چنان كرد.در اين زمان هرمزان با سپاهيانش در سوق الاهواز اردو زد و در آنجا مستقر شد.تمام سرزمينهاى زير رودخانه دُجيل در تصرف او بود و در اين حال با سپاهيان طبرى روبه رو شد.
طبرى مي نويسد:"آنگاه مسلمانان از روى پل گذشته و روى آن قسمت از پل كه به طرف اهواز بود جنگيدند تا هرمزان هزيمت شد و آهنگ رامهرمز كرد."پس از درگيريهاى زياد بين سپاهيان مسلمان و سپاه ايران هرمزان به شوشتر فرار كرد و در آنجا با سپاهيان زيادى رو به رو شد كه شهر را در محاصره خود قرار داده بودند.در اين اثنا كه شهر به دشمن تنگ شده بود و جنگ هم طولانى شده بود يكى پيش نعمان آمد و از او امان خواست به شرط آن كه راهى نشان دهد كه از آنجا وارد شهر شوند. در ناحيه ابوموسى نيز, تيرى انداخته شد با نوشته اى كه"من به شما اعتماد ميكنم و از شما امان ميخواهم به شرط اينكه راهى نشان دهندكه در آنجا بدر آييد و گشودن شهر از آنجا باشد."
به هرحال شوشتر به تصرف نيروهاى عرب مسلمان درآمد و بعد مسلمين به طرف
جندى شاپور حركت كردند و درگيرى چندانى به وجود نيامد و جندى شاپور نيز به دست اعراب مسلمين افتاد.و نيز گويند:در همان سال مسلمين(پس از فتح شوش)روى جندى شاپور لشكر كشيدند.در آن هنگام زرين عبداله در پيرامون آن شهر لشكر زد و سرگرم محاصره آن بود كه مدد مسلمين رسيد.
لذا جندى شاپور و شوشتر به تصرف نيروهاى مسلمان در آمد.دزفول كه در آن زمان شامل قلعه و ساختمانهاى اطراف آن بوده است، نيز زير نظر حاكم جديد يعني حكام اموى و سپس عباسى كه به شوشتر وجندى شاپور گماشته مي شدند قرار گرفت .دزفول نيز تابع حكام شوشتر بود.زيرا سراسر خوزستان به تصرف اعراب درآمده بود.و تقريباً تا 2 قرن هر حاكمى كه ميآمد بر دزفول تسلط داشت.از سال 261 ه . ق كه محمدبن واصل بر منطقه خوزستان تسلط يافت,سرزمينهاى شمال آن هم تحت كنترل او درآمدند. در اواسط سده دوم ه . ق آزادمردى به نام يعقوب ليث صفارى كه مردى شجاع و نخستين دولتمرد كاردان و با تدبير بود؛بدون توجه به عوامل خلافت ,علم استقلال برافراشت و نخستين دولت مستقل ايرانى را پايه گذارى كرد و خوزستان را نيز به كانون آزادى خواهان ايران تبديل كرد.محمد واصل در جنگ بايعقوب ليث شكست خورد و مورد تعقيب قرار گرفت و وى بر اموال و ذخائر او دست يافت.
يعقوب ليث صفارى در جندى شاپور توقف كرد (جندى شاپور در دو فرسخى پل يا قلعه دزفول قرار داشت.) تا اينكه منجر به جنگ در ديرالعقول گرديد و چون در ميان دسته اى از سپاه يعقوب ليث آب باز كردند,وحشت بر لشكر يعقوب افتادو سپاه خليفه عباسى بار و بنه و چهارپايان را به آتش كشيدند.از اين روسپاهيان يعقوب در ميان آب وآتش راهى جز عقب نشينى نديدند.خلاصه اينكه مناطق و شهرهاى جندى شاپور و شوشتر و سرزمينهاى اطراف آنها از جمله دزفول تحت نظر يعقوب ليث قرار گرفت و از كنترل عمال خليفه عباسى خارج شد.
معروف است كه در مدت بيمارى يعقوب ليث درجنديشاپور(شهرك شاه آباد يا اسلام آباد فعلى) توقف داشت و بين او و خليفه عباسى حرفهايى رد و بدل گرديد؛از جمله گفتار معروف يعقوب اينكه:"به آنچه كه گويم عمل كنم,يا به نان جو و ماهى و تره بازگردم,آگاه باش كه در خزائن خود را باز كرده ام و سپاهيان خود را خواسته ام و خود نيز در پى اين پيام ميآيم."
به هرحال بعد از درگذشت يعقوب كه بنا بر نوشته برخى از مورخين او را در جندى شاپور و يا توابع آن يعنى در 12كيلومترى دزفول به خاك سپردند.فرمان حكومت مناطقى از ايران از جمله خوزستان و دزفول در زير حاكميت خاندان صفارى باقى ماند.(عمرو ليث) تا سال 287ه .ق كه عمروليث دستگير شد و به بغداد فرستاده شد,حاكميت عمال خليفه عباسى در اين منطقه ضعيف شد.بعدها هم تحولات چندان مهمى در اين منطقه صورت نگرفت.
تا اينكه محمد مشعشع در خوزستان قدرتى به دست آورد و اگرچه در رمضان 845 ه . ق. به هويزه متوارى گرديد اما بر ساير نواحى خوزستان از جمله شوشتر و دزفول تسلط داشت تا اينكه شاه اسماعيل صفوى در سال 914 ه . ق به هويزه رفت و حكمران آنجا را مغلوب و عده كثيرى از مشعشعيان را كشت و سرزمينهاى آنها را به تصرف خود درآورد.پس از تسلط نيروهاى شاه اسماعيل صفوى بر خوزستان حكومت شوشتر و دزفول به شيخ محمد و حاج محمد پسران ملاقوام الدين كه به خاندان رعناشى معروف بودند سپرده شد.
در زمان فتحعليشاه قاجار كه بخش شمالى خوزستان يعنى شوشتر و دزفول زير نظر حكمران كرمانشاهان قرار گرفت و محمدعلي ميرزاى دولتشاه پسر فتحعلى شاه كه يكى از شاهزادگان تواناى قاجار بود,اسداله خان بختيارى را كه شورش كرده بود پس از آمدن به خوزستان مطيع خود كرد مجدداً نا آراميهاى پراكنده اى هم صورت گرفت تا اينكه در سال 1266 ه.ق ناصرالدين شاه,اردشيرميرزا را به خوزستان فرستاد و او ابتدا دزفول و سپس شوشتر را از چنگ شورشيان درآورد .
دزفول ازآغاز تاكنون:
مختصراً ميتوان تحولاتى را كه طى دوره هاى مختلف تاريخى در بيش از يك هزاره به برقرارى شهرى آباد و داراى اعتبار فرهنگى و تاريخى در سرزمين باستانى خوزستان انجام شده است بدين شرح برشمرد:
1- در نوشته هاى باستانى پس از طوفان نوح از شهرى به نام(Avan ) آوان نام برده شده است.اين شهر پايتخت تمدن عيلام و سرآمد شهرهاى مشرق زمين بوده است.كاوشگران غربى در نيم قرن پس از مطالعات و تحقيقات فراوان تصريح نموده اندكه آوان همان دزفول كنونى است.
2- اندميشن (Andmhsin):نام ديگر دزفول كنونى پس از تمدن عيلام و در دوره ساسانيان است.اين نام به تصريح آرتوركريستين سن در كتاب ايران زمان ساسانيان مأخوذ از زندان و قلعه اى ميباشد كه براى زندانى نمودن افراد سرشناس در عهد ساسانيان مورد استفاده قرار ميگرفته است.
3- اندامش(Andames): پس از فتح شهرهاى خوزستان توسط سپاه اسلام در سال 517ه.ق و پس از آن كمتر از اين شهر نام برده شده است ولى در نيمه دوم قرن 4 ه.ق ,ابواسحق ابراهيم بن محمد فارسي اصطخرى از شهرى به نام اندامش در محل فعلى دزفول نام برده است.
4- قصر روناش(Gasr-o-Rovnas):ابوعبداله ياقوت بن عبداله حموى رومى بغدادى در كتاب معروف معجم البلدان پيرامون قصر روناش چنين نوشته است:"روناش شهرستانى از خوزستان است و جايى است كه امروز دزپول گفته مي شود.
5- روناش (Rovnas):اين نام تا اوايل قرن دهم ه.ق رواج داشته است تا اينكه سرانجام در سال 914 ه.ق در دوره صفويه و در دوره صفويه و در زمان شاه اسمعيل اول دگرگونى يافته و رعناش (Ranas) گرديده است. در حال حاضر نيز برآمدگيهاى ساحل غربى دز را رعناRana))ميگويند كه(ش) آخر آن حذف گرديده است.
6- انديمشك(Andimesk): مرحوم حمداله مستوفى در سال 740 ه.ق در كتاب نزهه القلوب پيرامون دزفول نوشته است:دزفول آن را انديمشك (اندلشك-اندالمشك-اندلمشك) گفته اند.
به عبارت ديگر نام اندميشن پس از 1000 سال به صورت انديمشك دگرگون گشته است و پس از آنكه مدتها دزفول را بدان نام ناميده اند,به بوته فراموشى سپرده شده است.سرانجام به قريه اى مجاور دزفول كه سابقاً صالح آباد ناميده مي شده است اطلاق گرديده است.
7- دزفول: اين نام از قرن 7 ه.ق در كتابها ديده مي شود و تا كنون نيز به اين نام مشهور مي باشد.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 17:25 توسط Aref
دزفول شهری از سپیده دم تاریخ
معرفی اجمالی شهرستان دزفول
دزفول پیشینه باستانی ارزشمندی دارد. اولین سکونت گروهی انسان ها در این شهرستان در تپه های چغابنوت در میانه ی هزاره هشتم پیش از میلاد آغازشده است. علاوه بر آن شهرستان دزفول از جنبه های تاریخی ، طبیعی و فرهنگی ویژگی های برجسته ای را داراست .
طبق اظهارات کاوشگران غربی در نیم قرن اخیر، آوان نخستین امپراتوری گسترده کشور عیلام (اولین حکومت ایرانی) در محل فعلی دزفول قرار داشته است.
تپه های چغامیش
تپه های باستانی چغامیش با قدمت بیش از 5000 سال پیش از میلاد مسیح در جنوب شهرستان دزفول قرار دارند. در این تپه ها آثار یک شهر باستانی ساخته شده از خشت های پخته متعلق به عصر پیدایش خط دیده می شود و می توان گفت این منطقه نخستین مرکز خط و کتاب در ایران می باشد. همچنین دو لوح ارزشمند دریانوردی و همنوازی موسیقی با قدمت بیش از 5000 سال در چغامیش دزفول کشف گردیده است.
خانم ‹‹ هلن کانتر ›› از اعضای هیئت عملیات حفاری و باستان شناسی پس از کاوش های منطقه، از تپه ی چغامیش دزفول به عنوان ‹‹ شهری از سپیده دم تاریخ ›› نام می برد.
دانشگاه جندی شاپور
دانشگاه بزرگ جندی شاپور به عنوان اولین و بزرگترین مرکز آموزش پزشکی ، فلسفه و نجوم در دوره ساسانیان در ده کیلومتری شهر دزفول تاسیس شده و در آن دانشمندانی از سراسر دنیا به تحقیق و تدریس می پرداختند. به همین خاطر از آن به عنوان اولین دانشگاه جهان یاد می شود و به شماره 46 در ردیف ملی ایران به ثبت رسیده است.
پل تاریخی دزفول
پل قدیم دزفول با گذشت بیش از 1700 سال (263 میلادی) هنوز پابرجاست و به عنوان قدیمی ترین پل جهان که هنوز شکوه و عظمت خود را حفظ کرده و به حیات خود ادامه می دهد در جهان شناخته می شود و به شماره 84 در فهرست آثار ملی ایران نیز به ثبت رسیده است.
بافت قدیم دزفول
بافتی آجری دزفول در کنار رود دز شکل گرفته و شامل محلات قدیمی در هم تنیده با معماری خاص و تزئینات آجری بی نظیر، این شهر را به شهر آجر معروف نموده است . بافتی تاریخی که با معماری خاص خود ، هویت و روح معماری دزفول را در خود جای داده است. در این بافت ارزشمند بیش از یکصد اثر تاریخی و فرهنگی در ردیف آثار ملی ایران به ثبت رسیده اند.
آستانه متبرکه سبزقبا (ع)
حرم مطهر محمد بن کاظم (ع) برادر امام رضا علیه السلام مشهور به سبزقبا در مرکز شهر دزفول قرار دارد و به عنوان چهارمین حرم معنوی کشور شناخته شده و ارادتمندان و عاشقان اهل البیت علیهم السلام به زیارت آستانه متبرکه سبزقبا مشرف می شوند.
خاتم الفقهاء شیخ مرتضی انصاری دزفولی
در سرزمین دلاورپرور دزفول مردان و زنان بزرگ و پرآوازه ای پرورش یافته اند که از جمله علماء بزرگ و بنام این سرزمین می توان به خاتم المجتهدین شیخ مرتضی انصاری دزفولی (ره) اشاره نمود.
جغرافیای دزفول
شهرستان دزفول با جمعیت 420 هزار نفر در قسمت جلگه ای شمال خوزستان با مساحتی در حدود 4762 کیلومتر مربع واقع شده است. زمین های این شهرستان از لحاظ توپوگرافی به سه دسته ناحیه کوهستانی، کوهپایه ای و جلگه ای تقسیم می شوند. فاصله این شهر تا تهران 721 کیلومتر و تا اهواز 155کیلومتر می باشد. شهرستان دزفول دارای زمستانی ملایم و مطبوع بوده و طبیعت سرسبز آن در اواخر زمستان تا اوایل بهار بسیاردلپذیر است. این شهرستان با طبیعت زیبای جلگه ای کوهپایه ای و کوهستانی خود در همه ایام سال به خصوص در ایام نوروز پذیرای جمع زیادی از گردشگران داخلی و خارجی می باشد.
طبیعت دزفـول
از مناظر دیدنی طبیعی این شهرستان می توان به بیشه زارها رودها و پناهگاه های حیات وحش دز و کرخه اشاره کرد. مناطق کوهستانی شهرستان دزفول علاوه بر مسیر مناسب آن برای ورزش کوهنوردی، به جهت داشتن پدیده های جغرافیایی همچون تنگه ها ، غارها و آبشارهایی مانند آبشار شوی (با ارتفاع 85 متر و عرض 70 متر که بزرگترین آبشار خاورمیانه به شمار می رود) بسیار دیدنی اند. همچنین دریاچه زیبای شهیون که از زیباترین دریاچه های ایران و جهان است نیز در شمال شهرستان دزفول قرار دارد.
دزفول شهر گل های رز و مریم است و از نظر تولید گل مریم در سطح کشور اول و گل رز دوم است و گل های آن به شهرهای مختلف و کشورهای حاشیه خلیج فارس صادر می شود.
از درختان این منطقه می توان از درختان کنار ( صدر ) ، نخل ، خرما ، بید، اکالیپتوس ، ابریشم هندی ، شیشه شور و انواع مرکبات (از مهمترین مرکبات می توان به پرتقال دزفول اشاره نمود که شهرت بسیار دارد) است.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 16:59 توسط Aref
حقایقی در مورد " UFO " ها
اگر تصور می کنید که موجودات فضایی و بیگانگان واقعی هستند و یا نیستند و اگر به دنبال اطلاعات بیشتری در مورد آنها هستید این مطلب را مطالعه کنید.
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، مسئله وجود موجودات فضایی و بشقاب پرنده های ناشناس سالهاست که در جهان ما بحثهای زیادی را به وجود آورده است و بسیاری از کارشناسان در رد و تایید آن صحبتهای زیادی انجام دادند. در این مطلب قصد داریم تا شما را با نکاتی در مورد این موجودات و بشقاب پرنده ها آشنا کنیم.
موجود فضایی در اتاق تشریح
یکی از تصاویری که در این حوزه منتشر شده و سر و صدای فراوانی را ایجاد کرد، تصویری بود که توسط شخصی به نام "ری سنتلی" در دهه 90 تصویری از یک اتاق تشریح را منتشر کرد که در آن چندین نفر بر روی یک موجود شبیه به انسان با سری بزرگ و بدون مو و چشمان بزرگ در حال تشریح هستند. این تصویر در زمان خود جنجال بسیاری را بر پا کرد. اما در سال 2006 او اعلام کرد که این تصویر ساختگی است اما نه تمام آن و بلکه یک تصویر باسازی شده از یک تشریح واقعی بر روی یک موجود بیگانه است.
مجله هایی برای بیگانه ها
نشریه های فراوانی در سرتاسر دنیا به پوشش این موضوع می پردازند. نشریاتی همچون " Globe " ، " National Enquirer " و یا " weekly world news " که همیشه با تیترهای جنجالی به این موضوع می پردازند. البته مردم پس از سالها گول تیترهای عجیب این نشریات را نمی خورند ، تیترهایی مثل : روسها یک بشقاب پرنده را ساقط کردند، یک سفینه دو تنی بیگانه در استرالیا کشف شد و یا " بیگانه ها صورت من را دزدیدند" . نکته جالب اینجاست که این نشریات در بسیاری از موارد به راست بودن مطالب خود اصرار دارند.
ناحیه 51
یکی از رازآلودترین نقاط جدید ، در صحرای نوادای آمریکا محلی به نام "ناحیه 51 " است که محل آزمایش جدیدترین فناوری های نظامی آمریکا خصوصا در بخش هوایی است. در سالهای اخیر گزارشات بسیاری در مورد رویت اشیاء عجیب پرنده و یا شکسته شدن دیوار صوتی در این منطقه شنیده شده است. در سال 1947 در شهر "روزول" در ایالت نیو مکزیکو یک بالن تحقیقاتی سقوط کرد . البته این توضیحی بود که دولت آمریکا ارائه کرد. اما شاهدین عینی خبری از وسیله بسیار متفاوت می دادند: یک سفینه فضایی.
تصاویر بشقاب پرنده ها
پس از حادثه نیومکزیکو بود که بسیاری از ماجراجویان در سرتاسر دنیا به دنبال شکار تصویری از این بشقاب پرنده ها رفتند. از آن تاریخ به این سو تصاویر بسیار زیادی از این بشقاب پرنده منتشر شده است. واقعا نمی توان حقیقی بودن و یا ساختگی بودن بسیاری از این تصاویر و یا تصاویر ویدئویی را اثبات کرد. بعضی از افراد تصاویری تهیه کردند که بسیاری از دانشمندان و کارشناسان امور عکاسی نتوانستند خدشه ای بر حقیقت آن وارد کنند و ناخودآگاه این سوال را از خود پرسیدند: پس ما در این جهان تنها نیستیم؟
حلقه های کشتزار
در بسیاری از کشتزارهای گندم و جو در دنیا اشکالی با خم شدن ساقه های محصولات با نظمی خاص ایجاد می شود. بعضی از این اشکال توسط خود کشاورزان و یا حیوانات و یا در اثر وزش باد تشکیل می شود. اما بعضی از کارشناسان معتقد هستند که تعدادی از این اشکال توسط بیگانگان ایجاد شده و در حقیقت نشانه هایی برای ما ساکنین زمین است. برای نمونه تصویری که در بالا آمده است یک نقاشی است که در سال 1998 برای وزارت دفاع انگلستان فرستاده شده است و توصیف سفینه ای است که اهالی ادعا می کنند در زمان درست کردن اشکالی بر روی مزرعه خود دیده اند. /باشگاه خبرنگاران
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 21:42 توسط Aref
قدمت اهرام مصر بنا به گفته مورخین به 4500 سال می رسد اما ممکن است قدمت آنها هزاران سال پیش از این باشد. اما حتی با وجود هلیکوپتر و جرثقیل ساختن آن بسیار تعجب آور است و هزینه نزدیک به 5 بیلیون دلار را در پی دارد.
هر ضلع هرم بزرگ جیزه 230 متر و ارتفاع آن 146 متر است. این هرم از 2٫3 میلیون قطعه سنگ هر کدام به وزن 3 تن تشکیل شده و وزن کل هرم 6٫5 میلیون تن است. بر طبق داستان، هرم در طول 20 سال ساخته شده است. این یعنی که در هر پنج دقیقه از هر روز و هر شب، یک قطعه سنگ باید در جای خود قرار می گرفته است که این کار نیاز به هزاران برده داشته است. بر اساس نظریه ی قدیمی، هرم به وسیله ی یکسطح شیب دار بسیار بلند ساخته شده است. برای این که همچین سطح شیب داری برای بالا بردن سنگ ها مناسب باشد، حداقل باید 1٫6 کیلومتر طول داشته باشد و وزن آن هم دو برابر وزن خود هرم خواهد بود.
در حال حاضر می توان با استفاده از 1500 تا 2000 کارگر و در طول 5 سال و به وسیله ی هلی کوپتر، کامیون و جرثقیل و 5 بیلیون دلار هرم را ساخت.
نکته جالب دیگر این است که آن سنگهای مورد نیاز در مصر وجود نداشته اند و باید از جاهای دیگر به مصر حمل می شدند کشور مصر به اندازه کافی نیز درخت برای تامین چوب مورد نیاز ساخت اهرام نداشت.
علاوه بر آن مصریان در آن زمان ابزار آلات لازم را برای حمل چوب و سنگهایی به آن بزرگی از کشور های دیگر در اختیار نداشتند.
نکات جالب دیگر در مورد اهرام مصر این است که که اگر ارتفاع هرم خئوپس را در عدد یک میلیارد ضرب کنیم برابر با 149504000 یعنی فاصله زمین تا ماه می شود. نصف النهاری که از هرم خئوپس می گذرد، قاره ها و اقیانوس ها را دقیقاً به دو قسمت مساوی تقسیم می کند. اگر محیط قاعده ی هرم را بر دو برابر ارتفاع آن تقسیم کنیم دقیقاً عدد پی یعنی 1416/3 حاصل می گردد.
در هرم بزرک 2600000 بلوک سنگی به کار رفته است، اگر این کارگران سخت کوش موفق می شدند در هر روز ده بلوک بیست تنی را به بالای هرم برسانند ودر محل خود نصب کنند باز هم برای نصب 5/2 میلیون بلوک سنگی به 250000 روز یعنی 664 سال زمان نیاز داشتند که البته این زمان در مقایسه با 20 سالی که همه ی تاریخ نویسان برای ساختمان هرم قائلند به یک شوخی بامزه بیشتر شبیه است.
بر طبق محاسبات کارشناسان نیروی لازم برای ساخت اهرام در آن زمان 50 میلیون نفر بوده است در حالی که جمعیت آن روز کره زمین 20 میلیون نفر بوده است.
اما در آن زمان حداقل صدها هزار نفر باید بروی اهرام مصر کار می کردند تا اهرام ساخته شود ولی کشور مصر در آن زمان توانایی تامین غذای این تعداد کارگر را نداشته است.
اما افرادی که به ساخت اهرام مصر توسط نیروهایی غیر از انسان یا با کمک آنها اعتقاد دارند، به دو نظریه معتقد هستند:
1-ساخت اهرام یا کمک به ساخت اهرام توسط خدایان باستان یا موجودات غیر ارگانیک نظیرجن ساخته شده اند که این نظریه نیز برای خود محتمل است زیرا در افسانه های یهودی نیز موجودات غیر ارگانیک به سلیمان نبی برای ساختن کاخش کمک کردند.
2- ساخت اهرام به کمک موجودات فضایی که احتمال آن بسیار محتمل تر است. به احتمال زیاد موجودات فضایی در آن زمان می خواستند آثاری از خود روی زمین بگذارند مدرکی که این نوشته را اثبات می کند تصاویر متعددی است که از داخل دیواره های اهرام مصر از موجودات فضایی به ثبت رسیده است. تصویر سفینه فضایی در بالای تصویر به خوبی دیده می شود.
تصویر یک بیگانه فضایی در میان مصریان در داخل اهرام مصر
تصویر یک مصری در حال غذا دادن به یک بیگانه فضایی
اما چندین تصاویر دیگر نیز در اهرام مصر وجود دارد که حاکی از استفاده مصریان باستان از نوعی سیستم الکتریسیته را دارد.
اما براستی مصریان باستان چگونه هزاران سال قبل از ادیسون به تکنولوژی تولید الکتریسته دست یافته اند آیا ممکن نیست که موجودات فضایی به آنها این تکنولوژی را داده باشند؟
حقیقت ماجرا شاید این باشد که وقتی که ساکنان یک سفینه فضایی از زمین می گذشتند به فرعوندستور ساخت اهرام را دادند که شاید آثاری از خود بروی زمین بگذارند و خود نیز به فرعون در ساختن آن کمک کردند. نکته دیگر این است که عده ای معتقد هستند که هیچ گاه سنگ های رأس هرم بزرگتر تکمیل نشد ممکن است موجودات فضایی از این اهرام و اهرام موجود در آمریکای جنوبی بعنوان ایستگاهای مخابراتی خود استفاده کرده باشند.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 19:16 توسط Aref
مشاهدات نیل ارمسترانگ و ادوین الدرین اولین انسانهایی که پا بر کره ماه نهادند :
طبق اظهارات نیل ارمسترانگ موجودات پیشرفته فرازمینی دارای پایگاههایی در کره
ماه هستند و وقتی این فضانوردان برای اولین بار به کره ماه رفتند فرازمینیها
هشدارهایی مبنی بر ترک ماه به انهادادند. این فضانوردان مدت کوتاهی پس از
فرود تاریخی خود بر سطح ماه در 21 جولای 1969 بشقابهای پرنده ای را
مشاهده کردند.
همچنین طبق اظهارات یکی از کارمندان ناسا بنام اتو بایندر وی مکالماتی را
به شرح زیر توسط دستگاههای گیرنده رادیویی وی اچ اف خود دریافت کرد که
بین فضانوردان اپولو و مرکز فرماندهی در جریان بود:
ناسا: انجا چه میبینید؟ (مرکز کنترل خطاب به اپولو11)
اپولو11:اینها خیلی بزرگند قربان! بسیار عظیم الجثه! خدای من باور نمیکنید!
من به شما میگویم که سفاین فضایی دیگری نیز بیرون ماه هستند. انها دورتر از
دهانه اتشفشان ماه در یک ردیف قرار دارند.
پروفسوری معروف که نخواست نامش فاش شود در جریان یک سمپوزیوم ناسا
مصاحبه ای کوتاه با نیل ارمسترانگ داشته که بخشی از ان بشرح زیر است :
پروفسور:واقعا چه اتفاقی در جریان پرواز اپولو11 رخ داد؟
ارمسترانگ: باور کردنی نبود. البته ما همیشه میدانستیم که امکان برخورد
با بیگانگان فضایی وجود دارد.
پروفسور:منظورتان از اینکه به شما هشدار داده شده چیست؟
ارمسترانگ:نمیتوانم وارد جزئیات شوم.تنها به همین اکتفا میکنم که انها
از هر لحاظ بر ما برتری دارند. اکنون هیچ شکی در مورد وجود پایگاه در ماه
وجود ندارد.
پروفسور:اما ناسا بعد ها پروازهای دیگری را نیز به ماه داشته است.
ارمسترانگ:طبیعتا! اما ناسا در همان زمان متعهد شده بود که ازایجاد
هر گونه هراس در میان مردم زمین خودداری کند و سفرهای بعدی تنها یک رفت
و برگشت کوتاه بود.
جالب است بدانید ارمسترانگ خبری را به مرکز کنترل مخابره نمود مبنی
بر این که پس از فرود کپسول فضایی در ماه انها دو شئ عجیب و بزرگ
در حال مراقبت از انها بودند. این بخش از گزارش که ان زمان بطور مستقیم
برای مردم جهان پخش میشد سانسور گردید و نتها ایستگاههای معدودی
در سراسر دنیا ان را رد یابی کردند. فضا نوردان از این اشیا عکسها و فیلمهای
جالبی نیز گرفتند که بعضی از انها فاش شده اند.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 16:34 توسط Aref
بیلی ادوار مایر "eduard albert meier" در سوم فوریه سال 1937 در بولاچ سوسیس متولد شد. اومدعی است که یک سری بر خورد فیزیکی وتله پاتی با موجودات فرا زمینی از خوشه پروین داشته است. او ادعا می کند که بیش از 250 بار با این موجودات بر خورد کرده است. بنا برادعای وی این موجودات ظاهری شبیه انسان های زمینی دارند. او برای اثبات ادعای خود بیش از 1000 عکس شفاف از بشقاب پرنده ها گرفته است که با آزمایش نگاتیو ها ، واقعی بودن عکس ها اثبات شده است.
بیلی مایر هم چنین صدای بشقاب پرنده ها را ضبط کرده است ودر اختیار محققین قرار داده است.موجودات فرازمینی هم چنین فلزاتی به او داده اند که در زمین یافت نمی شود.
از جمله ادعا های بیلی مایر این بود که میگفت بنا به گفته فرا زمینی ها ، قله اورست بلند ترین قله زمین نیست بلکه قله چیمبورازو در اکوادور بلندترین قله زمین است.او این مطلب را در نوشته های خود در دهه 70 میلادی ذکر کرده بود والبته کسی هم این ادعای وی را جدی نگرفته بود تا اینکه مجله جغرافیای ملی"national geographic" که یک مجله علمی معتبر امریکایی است ، در شماره 2002 خود صحت این ادعا بیلی مایر را تایید کرد.
مجله جغرافیای ملی در این شماره خود نوشت: دانشمندان ثابت کرده اند که سطح کره زمین در قسمت میانی خود به علت اثر فرفره ای ایجاد شده بر اثر چرخش کره زمین برآمدگی دارد وبه همین دلیل هنگامی که اندازه گیری ارتفاع بر حسب فاصله از مرکز زمین باشد، قله چیمبورازو در واقع 2200 متر از قله اورست بلند تر است.
به نظر شما یک پیرمرد کشاورز بی سواد که یک دست بیشتر نداره چجوری تونسته ادعایی بکنه که دانشمندان چند دهه بعد وبا تجهیزات بسیار پیشرفته قادر به اثبات آن شدند؟
جدا همین یه مورد برای اثبات وجود موجودات فضایی کافی نیست؟!؟
بیلی عکس هایی هم از بشقاب پرنده ها گرفته...
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 18:38 توسط Aref
در سال 1997 هم شخصی که خود را ویکتور معرفی می کرد ، ادعا نمود که فیلمی از بازجویی یک موجود بیگانه از نژاد خاکستری در یکی از ساختمانهای گروم لیک ربوده است.
او پس از تلاش زیاد بالاخره توانست فیلم را درتلویزیون "Rocket Home pictures" با حضور یک یوفولوژیست به نام دیویو مورتون پخش کند.در مورد صحت این فیلم نکته اول اینکه، موجودی که درفیلم مشاهده می شود ، دقیقا شبیه همان موجوداتی است که بسیاری از ربوده شدگان در کابوس های شبانه خود می دیدند وباهیپنوتیزم به یاد می آوردند.
یک فرم از فیلم دودقیقه وپنجاه ثانیه ای ویکتور
نکته دوم هم که واقعی بودن فیلم راافزایش می دهد، حروفی است که در پایین فیلم دیده می شود ، یعنی DNI ،به علت اینکه باب لازار هم در این منطقه کار می کرد ، چک هایی دریافت کرده بود که روی همه آنها مهر DNI خورده بود.
منبع:کتاب اسرار فضانوردان باستانی
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 18:37 توسط Aref
در روایات مطرح شده است كه امام باقر (ع) به جابربن یزید می گوید:
‹گویا تو گمان می كنی كه خداوند فقط این عالم را آفرید و بس و همچنین گمان می كنی كه خداوند بشری غیر از شما نیافریده است؛ آری به خدا قسم!خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید و تو در آخر این عالم ها و آدم ها هستی› ...(صدوق،خصال،ج2،ص450؛بحارالانوار،ج63،ص82-83)
از حضرت علی ( علیه السلام ) پرسیدند :
پیش از آدم ابوالبشر چه کسی بود ؟ حضرت علی فرمودند : " آدمی دیگر ! خداوند 1000 عالم و 1000000 آدم آفریده است و تو در آخرین عالم و سلسه ی آخرین آدمیان هستی ! " ( کتاب روح و ریحان ، ص 133 ) .
مانند آن روایت از امام باقر _ علیه السلام _ در الخصال ، ج2 ، ص 652 نیز نقل شده است .
از امام صادق(ع) روایت شده که به راوی فرمود:
«شاید شما گمان میکنید که خدا غیر از شما هیچ بشری دیگری نیافریده است! نه، چنین نیست، بلکه هزار آدم آفرید که شما از نسل آخرین آنها هستید».(صدوق، توحید، ج 1، ص 277.)
نیز از امام باقر(ع) روایت شده:
«خدا از روزی که زمین را آفرید، هفت عالم را در آن خلق کرد (و سپس منقرض کرد) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودند. خداوند همه آن¬ها را از پوسته روی زمین آفرید و نسل بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و برای هر یک عالمی بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریهاش از او جدا ساخت».(صدوق، خصال، ج 2، ص 652، ح 54)
بر طبق رو ایات چندفر ضیه می تو ان بیان کرد اول اینکه: قبل از ادم نبی الله (ع) انسانهای هو شمند زیادی بر این سیاره زند گی می کرده اندو هر کدام بر ای خود حضر ت آدمی داشته اند و سیر تکامل راطی وسپس از این سیاره رفته اند.
و یایک نظریه دیگر : می تو ان انها را نیمه وحشی دانست که شعور امروزی را ند اشته اند و ادم نبی الله (ع)او لین موجود و محصول دستکاری شده ژنتیکی و اولین مو جو د هو شمند بوده .
ویا فر ضیه دیگر:این روایات از خلقت مو جودات دیگر در سیاراتی دیگر سخن به میان می آورد .
ویا می توان این فر ضیه را هم در نظر داشت که ادم ابولبشر (ع) همان اولین انسان مدرن بوده وقدمت وزمان خلقت او به میلیو نها سال می رسد و 8000 سال ادیان اشتبا ه است .
حال خود قضا وت کنید و نظریاتتان را بیان کنید .
وروایاتی دیگر در مرو د حیات فر ازمینی:
حضرت امیرالمومنین(ع)می فر ماید:
سپس خداوند منزه برای اسکان آسمانها و ابادسازی برترین طبقه ی ملکوت ,مخلوقات جدیدی از ملائکهاش ایجاد نمود و شکاف های اسمان و مکان های خالی ان جا را با انها پر نمود
(بحار الانوار ج 52 ص 109 )
حضرت باقر (ع)در خطاب به ابوحمزه ثمالی می فر ماید:
ای ابا حمزه ,این قبه (گنبد _سیاره )پدر ما ادم است و خداوند غیر از ان (سیاره) سی و نه گنبد(سیاره) دارد و در انجا مخلوقاتی هستند که یک چشم بهم زدن نیز نافرمانی خداوند نکرده اند
(روضه کافی ص231 )
قبه در این حدیث اشاره به تمدن اسمانی است و تعداد 39 صرفا تعیین حدود نیست بلکه معرفی تعدادی از این تمدن ها و جهان هاست زیرا در احادیث متعدد تعداد ان ها را مختلف اوردند
حضرت صادق(ع) می فر ماید:
در ورای این خورشید شما چهل خورشید دیگر است که در ورای ان ها مخلوقات بسیاری وجود دارند ودر ورای این ماه شما چهل ما است که مخلوقات بسیاری در انها زندگی می کنند
(بصائر الدرجات ص510)
امیر المومنین (ع)می فر ماید:
خداوند پشت مغرب سرزمینی دارد که به ان جابلقا می گویند ودر جابلقا هفتاد تمدن است که هیچ یک مثل این تمدن (بشری) نیست هیچ گاه نافرمانی خداوند نکرده اند
دید گاه قرآن و مو جودات فضائی
آیا در سیارات منظومه شمسی و یا در اقمار سیارات جنبنده ای یافت می شود ؟ آیه فوق نیاز خلقت جنبندگان (دابه) به آب را قطعی دانسته است.پس اگر با جستجو در قرآن، آیه ای بیابیم که اشاره ای به حضور جنبندگان در خارج از سیاره زمین (سیارات و یا اقمار موجود در منظومه شمسی یا سایر منظومه ها)داشته باشد،آب شرط لازم برای حیات آنهاست.به نظر شما آیا در قرآن آیه ای که حضور جنبندگان را در سایر سیارات و اقمار (غیر از زمین)اثبات کند ،موجود است؟به آیات زیر توجه فرمائید:
و متکبرانه، برتری خدادادی خود را بر کثیری از مخلوقات الهی در زمین(در یک برهه آزمونی مشخص) به لا شعوری حیوانات،گیاهان،کوهها،دریاها،اقمار ،سیارات،وستارگان و حشرات و کهکشانها تعمیم میدهیم.حال آنکه بنا بر ابتلا زبان و فهم و شعور جهانی مخلوقات عظیم الهی به پرده اختفا رفته است.و شعور آنچه در سموات و زمین از دابه تا طیرو غیره هست آنچنان روشن و پیداست که به خوبی بر صلات و تسبیح خود عالمند.در حالیکه کثیری از انسانها از صلات واقعی و تسبیح حقیقی خود غافلند(تازه آنها که صلات و تسبیحی دارند). |
فرمود: (اى آدم! آنان را از اسامى [و اسرار] این موجودات آگاه كن.) هنگامى كه آنان را آگاه كرد، خداوند فرمود: (آیا به شما نگفتم كه من، غیب آسمانها و زمین را میدانم؟! و نیز میدانم آنچه را شما آشكار میكنید، و آنچه را پنهان میداشتید!) [یهود و نصارى و مشركان] گفتند: (خداوند، فرزندى براى خود انتخاب كرده است) ! -منزه است او- بلكه آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست؛ و همه در برابر او خاضعند! |
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه میان آن دو و آنچه زیر خاك است از آن اوست
سپاس خدایى را كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست و در آخرت [نیز] سپاس از آن اوست و هم اوستسنجیدهكار آگاه
و هر كه در آسمانها و زمین است براى اوست و كسانى كه نزد اویند از پرستش وى تكبر نمىورزند و درمانده نمىشوند
آیا ندانستى كه خداست كه هر كس در آسمانها و هر كس در زمین است و خورشید و ماه و [تمام] ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسیارى از مردم براى او سجده مىكنند و بسیارىاند كه عذاب بر آنان واجب شده است و هر كه را خدا خوار كند او را گرامىدارندهاى نیست چرا كه خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد
آیا كسانى كه كفر ورزیدند ندانستند كه آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زندهاى را از آب پدید آوردیم آیا [باز هم] ایمان نمىآورند
آیا ندانستهاید كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمین است مسخر شما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است و برخى از مردم در باره خدا بى[آنكه] دانش و رهنمود و كتابى روشن [داشته باشند] به مجادله برمىخیزند
اوست آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا همواره داناى سنجیدهكار است
و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا همواره شكستناپذیر سنجیدهكار است
و هر كه در آسمانها و زمین است از آن اوست همه او را گردن نهادهاند
و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است به سود شما رام كرد همه از اوست قطعا در این [امر] براى مردمى كه مىاندیشند نشانههایى است
سوره:الحدید , آیه: 1
آنچه در آسمانها و زمین استخدا را به پاكى مىستایند و اوست ارجمند حكیم
سوره: الحشر , آیه: 1
آنچه در آسمانها و در زمین است تسبیحگوى خداى هستند و اوستشكستناپذیر سنجیدهكار
سوره: الصف, آیه: 1
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است به تسبیح خدا مىپردازند و اوست ارجمند حكیم
سوره: الجمعه , آیه: 1
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین استخدایى را كه پادشاه پاك ارجمند فرزانه است تسبیح مىگویند
سوره:النحل, آیه: 49
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است براى خدا سجده مىكنند و تكبر نمىورزند
سوره: النور , آیه: 41
آیا ندانستهاى كه هر كه [و هر چه] در آسمانها و زمین است براى خدا تسبیح مىگویند و پرندگان [نیز] در حالى كه در آسمان پر گشودهاند [تسبیح او مىگویند] همه ستایش و نیایش خود را مىدانند و خدا به آنچه مىكنند داناست
سوره:التغبن, آیه: 1
هر چه در آسمانها و هر چه در زمین استخدا را تسبیح مىگویند او راست فرمانروایى و او راستسپاس و او بر هر چیزى تواناست
سوره:الشوری, آیه: 29
و از نشانههاى [قدرت] اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از [انواع] جنبنده* در میان آن دو پراكنده است و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنان تواناست
گاه باش كه هر كه [و هر چه] در آسمانها و هر كه [و هر چه] در زمین است از آن خداست و كسانى كه غیر از خدا شریكانى را مىخوانند [از آنها] پیروى نمىكنند اینان جز از گمان پیروى نمىكنند و جز گمان نمىبرند
سوره:الحشر, آیه: 24
اوستخداى خالق نوساز صورتگر [كه] بهترین نامها [و صفات] از آن اوست آنچه در آسمانها و زمین است [جمله] تسبیح او مىگویند و او عزیز حكیم است
سوره:الرحمن, آیه: 29
هر كه در آسمانها و زمین است از او درخواست مىكند هر زمان او در كارى است
سوره:آل عمران , آیه: 83
آیا جز دین خدا را مىجویند با آنكه هر كه در آسمانها و زمین استخواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانیده مىشوید
سوره: النمل , آیه: 65
بگو هر كه در آسمانها و زمین است جز خدا غیب را نمىشناسند و نمىدانند كى برانگیخته خواهند شد
سوره: النمل , آیه: 87
و روزى كه در صور دمیده شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمین است به هراس افتد مگر آن كس كه خدا بخواهد و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند
سوره:الاسرا , آیه: 44
*آسمانهاى هفتگانه* و زمین و *هر كس كه در آنهاست* او را تسبیح مىگویند و هیچ چیز نیست مگر اینكه در حال ستایش تسبیح او مىگوید ولى شما تسبیح آنها را درنمىیابید به راستى كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است
سوره:النجم, آیه: 26
و بسا فرشتگانى كه در آسمانهایند [و] شفاعتشان به كارى نیاید مگر پس از آنكه خدا به هر كه خواهد و خشنود باشد اذن دهد
سوره: الانبیا , آیه: 22
اگر در آنها [=زمین و آسمان] جز خدا *خدایانى* [دیگر] وجود داشت قطعا [زمین و آسمان] تباه مىشد پس منزه استخدا پروردگار عرش از آنچه وصف مىكنند
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 18:29 توسط Aref

جیوانا : بوسیله تله پاتی این رو گفتند ، اونها گفتند که برای اینکه اتقاقی برای من نیفتد من حرکتی نکنم و اینکه اونها قصد ندارند کاری با من بکنند (آسیبی به من وارد کنند)
پس اونها چه قصدی داشتند؟
اونها بیشتر در حال تحقیق روی مواد بیولوژیکی بودند – بافت و خون و … ، من وقایع این جریان رو کم کم به یاد می آورم (در طول گذشت زمان پس از واقعه)
آیا دلیل یاد آوری شما به خاطر نشانه هائی است که داشتید؟
بله ، این بخاطر نشانه هائی بوده که من داشتم
بنظر محققین اثری از نیترات فسفر در آن ماده پیدا نشده که موجب درخشندگی طبیعی آن است ، این یک ماده بسیار خاص است – الکترونهای این ماده بسیار برانگیخته و شگفت آور هستند که ما به اون تغییر ساختاری میگیم و به آن یک میدان بزرگ مغناطیسی میدهد.
مثل این میماند که ما فسفر را در یک شتاب دهنده ذره ای بگذاریم که البته جیوانا به هیچوجه نمی توانسته در خانه خودش چنین چیزی را بسازد – جیوانا شرح میداد که آنها قادر بودند با نور از حرکت انسان جلوگیری کنند (زمانی که معلق در سفینه بر روی او آزمایش انجام میشد)
بخاطر اینکه ما سازگار با نژاد بیولوژیکی هستیم ، ما تنها از نظر زیستی سازگار هستیم ، ما از لحاظ ژنتیک به گونه آنها خیلی نزدیک هستیم ، ما کمک میکنیم به ایجاد گونه دو رگه از آنها و ما این نژاد محکوم به انقراض هستند مگر اینکه ما به آنها کمک کنیم.
در جهت اثبات این مدعی شاهد آن زندگی جیوانا میباشد (که در ادامه می خوانید)
به گزارش خلیج فارس آنلاین؛ جیوانا فیلم ها و عکس هائی داشت از بشقاب پرنده ای که او را ربوده بود ، این فیلمها تاثیر گذار هستند و توسط جیوانا با تلفن همراه در شب گرفته شده اند که می توان حرکت مورب بشقاب پرنده با نوری قوی در داخل در حال پرواز را مشاهده کرد که بنظر نمی رسد چیزی مشابه آن در زمین باشد (تا کنون تولید یا ساخته شده باشد
در عکس های دیگر تصاویر بسیار روشن و واضح هستند ، با آثار و شواهد مرجع میتوان اطمینان حاصل کرد که آن یک بشقاب پرنده است ، معاینات رادیولوژیک جیوانا ثابت کرد که در مغز او چیزی کاشته و نصب شده است – مطالعاتی انجام شد که آن شی غیر عادی بوده است.
او گفت : من هیچ زخمی نداشتم که بنظر رسد شیئ رو داخل بدنم کنند.
جیوانا در زمان مطالعات و آزمایشات ، یکی از دکترها چیزی مشابه به نوزاد در بدن او پیدا کرد اما بنظر اون یک نوزاد نمی رسید ، با عوارض بوجود آمده در بدن او بعد از مدتی سقط جنین جیوانا صورت گرفت و چیزی که پس از سقط توسط دکتر دیده شد وحشتناک بود.
یک ترکیب دو رگه بین انسان و موجودات فضائی – تمام مراحل توسط دوربین ثبت شد ، تصاویری بسیار تکان دهنده ، نوعی جفت که در داخل بدن جیوانا تولید شده بود پیدا شد ، موجودی با ویژگی های انسانی دارای بالا تنه و پائین تنه با دو دست و پا ، نیم تنه بالا و صورت آن مشابه نژاد ربایندگان فضائی بنظر میرسد (بصورت غورباقه مانند با چشمهائی بزرگ) سقط جنینی که با ناهنجاریهای ظاهری به مانند یک هیولا بود.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 18:25 توسط Aref
اول از همه ... فکر میکنین تو جهانی به این بزرگی ما تنها هستیم و موجودات دیگری در دنیا زندگی نمیکنن؟ این تصوری کاملا اشتباه است و مطمئنا ما تنها موجودات جهان نیستیم.
حتی قرآن و امامان هم به این نکته اشاره کردند که در پست آینده سخنانشون رو میزارم.
دلیل 1 . نقاشی های بسیار قدیمی در مکان های مختلف
نقاشی لا تبائیده نقاشی شده توسط پائولو اوچلو موجود در فرهنگستان فلورانس مربوط به 1460 میلادی در قسمت بزرگ شده نقاشی تصویر یک جسم پرنده ناشناس یوفو در آسمان به خوبی مشخص است
نقاشی زندگی مریم مقدس کشیده شده در سال 1330 درکلیسای باسیلکا در فرانسه نگهداری میشود.در این نقاشی هم در قسمت بالا و سمت چپ یک شی کلاه مانند که در هواشناور است به خوبی دیده می شود.
تصویر مریم مقدس وجیووانینوای مقدس درپالازووچپو"palazzo vecchio" در فلورانس مربوط به مدرسه لیپی در قرن 15 می باشد. یک نمای نزدیک از سمت چپ بالای نقاشی شی را درآسمان نشان می دهد وپایین یک مرد ویک سگ به موضوعی نگاه می کنند.تصویر بزرگ نشان می دهد که یک سفینه بیضی یا صفحه ای در اطراف آن است وتشعشات طلای از آن متصاعد می شود
نقاشی غسل تعمید مسیح، کشیده شده توسط ایرتد گلدر"Aert De elder" کشیده شده در سال 1710 میلادی که در موزه ی فیتزویلیام کمبریج در انگلستان نگهداری میشود.تصویر یک سفینه فضایی ثابت ایستاده در هوا که نورهایی ازآن به سمت پایین می تابد به خوبی در قسمت بالای نقاشی مشخص است.
نقاشی آبرنگ قرن هفدهم واقع در کلیسای " اسوتیسهوی ولی " در دوگوشه سمت چپ وراست بالای نقاشی دو بشقاب پرنده در حال پرواز دیده می شود. جدا این نقاشی ها ساخته تخیلات اجداد ماست؟؟
با توجه به اینکه این نقاشی ها در دوره و وکشورهای مختلف کشیده شده است هیچ امکانی وجود نداره که از روی همدیگه تقلید کرده باشند وخیلی از این نقاشی ها بر اساس مشاهدات مستند وثبت شده در دفاتر رسمی کشیده شده اند
تصویری از تشریحات فلسفی سال 1742 انگلستان،متنش اینه وترجمش هم پایینه:
من روز سه شنبه 16دسامبر ، سال 1742 ساعت هفت وچهل دقیقه بعدازظهر از انجمن سلطنتی در وست مینیسر به خانه بر می گشتم.هنگامی که در اواسط خیابان جیمز پارک بودم، دیدم از پشت درختان وخانه ها در سمت جنوب غربی نوری می تابد.من اول تصور کردم که یک فشفشه بزرگ است، اما وقتی جسم تا ارتفاع 20 درجه بالا آمد ، تقریبا مساوی افق ، حرکت موج داری کرد وبه سمت شمال شرق
دومی نقاشی موجودات فضایی بر روی دیوار غار در ایتالیا 10 هزار سال قبل از مسیح است و اولی عکس فضانورد در 3000 سال قبل مسیح. ادامه دارد...
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 17:43 توسط Aref
چراغ هایی روشن در آسمان تیره،بشقاب پرنده ناشناخته، عامل اختلال در امواج رادیویی و داستانهایی که حتی پا به مرزهای ملی و مذهبی بسیاری از افراد میگذارند. آیا آنهایی که یوفوها (UFO) را دیدهاند همگی اشتباه کردهاند؟
در 9 دسامبر 1965، بسیاری از مردم جسم عجیبی را دیدند که داخل جنگلهای پنسیلوانیا سقوط کرد...
صبح 27 دسامبر 1980، دو تن از افراد نیروی هوایی انگلیس جسم فلزی نورانی را در آسمان مشاهده کردند.
بین سالهای 1989 تا 1990 صدها نفر وجود اجسام مثلثی شکل بزرگی را در آسمان بلژیک گزارش دادند
و بالاخره در 5 ژانویه 2000، یک بیزینسمن و چند پلیس جسم بزرگ نورانیای را در حال حرکت در آسمان دیدند...
هزاران نفر در سرتاسر دنیا در سالهای مختلف بشقاب پرندههای عجیب و ناشناختهای را در آسمان یا زمین دیدهاند که از خود نور منعکس میکرده است.
آیا این اجسام ناشناخته پرنده که ما آنها را یوفو مینامیم سفینههای بیگانهای هستند که ما را از سیارات دیگر مشاهده می کنند؟ یا جزو صنایع نظامی پیشرفته هستند؟ یا ممکن است بالن یا هر چیز قابل مشاهده باشند؟
در این جا به رمز و راز یوفوها میپردازیم، آن چه محققان تاکنون کشف کردهاند و آن چه به صورت ناشناخته این اجرام پرنده عجیب را احاطه کرده است.
اواسط قرن بیستم، نیروی هوایی آمریکا عبارت یوفو را به عنوان اصطلاحی فراگیر به نورهای ناشناخته و بشقاب پرندههای نورانی در آسمان اطلاق کرد اما در بین محققانی که روی یوفو کار میکنند این اصطلاح مترادف با سفینه فضایی ناشناخته است.
به گفته آلن هاینک ستاره شناس قرن اخیر، یوفو به معنی یک شیء یا نور است که در آسمان یا زمین دیده میشود، مسیر دورانی دارد، متحرک و درخشنده است. اگرچه یوفو در تعریف اولیه گیج کننده نیست اما بعد از بررسی دقیق کلیه شواهد موجود توسط کسانی که از نظر فنی تعریف مشترکی دارند، ناشناخته باقی میماند.
یوفوها خیلی مواقع خوب تشخیص داده نمیشوند، مثلا شاید با یک بالن یا چراغ های هواپیما اشتباه گرفته شوند اما به هر حال حتی اگر 10 تا 20 درصد هم یوفو باشند به عنوان یک راز باقی میمانند.
البته به نظر من موجودات فضایی واقعا وجود دارن و برای اثبات این موضوع دلایلی منطقی دارم که در پست های آینده به اون ها اشاره میکنم .
راستی... به نظر شما موجودات فضایی وجود دارند یا نه؟ حتماااا نظرتونو بگین.
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 1:2 توسط Aref
دوستان بازدید کننده، نظرتون در مورد شخصیت V چیست؟ لطفا نظر بدین. ممنون
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 20:5 توسط Aref
من وقت را هدر دادم و اکنون اوست که مرا هدر میدهد.ویلیام شکسپیر
دوستی نعمت گرانبهائی است ،خوشبختی رادوبرابر می کندوبه بدبختی تخفیف میدهد.
از بزرگی نترس؛ بعضی بزرگ زاده میشوند، برخی بزرگی را به دست میآورند و بعضی بزرگی را به دامانشان میاندازند.
آه که دروغ چه چهره زیبایی دارد.
به لبهایت خوار و خفیف کردن نیاموز که برای بوسیدن آفریده شده اند.
خدا به تو یک صورت داده است و تو از آن صورت دیگری ساخته ای.
صورت شما كتابیست كه مردم می توانند از آن چیز های عجیب بخوانند.
به عمقت برو، در بزن و بپرس قلبت چه میداند.
با خنده و شادی، بگذار چین و چروکهای پیری از راه برسند.
چقدر بدبختند آنان که صبر و شکیبایی ندارند؛ مگر نه آن است که زخم ذره ذره التیام مییابد.
ترسو قبل از مرگش بارها میمیرد؛ دلیر فقط یک بار طعم آن را میچشد.
عجیب است که گوش بشر در مقابل نصیحت کر شود ولی نسبت به چاپلوسی شنوا .
وطن آدمی را در هیچ نقشه جغرافیای نشانی نمی توان یافت، وطن آدمی در قلب همه کسانی است که دوستش دارند!
چرخ فلک، قایقهایی را به حرکت در میآورد که پارو آنها را به حرکت درنیاورده است.
زندگی داستانی است که یک ابله تعریف میکند؛ پر از غوغا و هیاهو اما نامفهوم.
زندگی کمدی است برای کسی که فکر می کند و تراژدی است برای کسی که احساس می کند.
اگر غبطه خوردن به عزت و شرافت گناه است پس من مجرمترین روح زمینم.
چیزی نداشته باشی؛ چیزی برای از دست دادن نداری.
ظن و گمان همیشه در کمین ذهن گناه آلود است.
جهنم خالی است چون همه دیوها اینجا هستند.
مگر پرتو شمع تا کجا میرسد؛ مرگ خوب هم در این دنیای حرف نشنو همین قدر میدرخشد.
اگر توانستی با نگاه به بذرهای زمان بگویی کدام جوانه میزند و کدام نمیزند، بعد با من حرف بزن. ویلیام شکسپیر
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 19:51 توسط Aref
باب باتلر در سال ١٩۶۵ در انفجار مین زمینی در ویتنام پاهایش را از دست داد؛ قهرمان جنگ شد و با استقبال رسمی به وطن بازگشت. بیست سال بعد او ثابت کرد که قهرمانی از قلب انسان نشأت میگیرد.
یک روز گرم تابستانی، باتلر در تعمیرگاهش، در شهر کوچکی در آریزونای امریکا، کار میکرد که ناگهان صدای فریادهای ملتمسانۀ زنی را از منزلی نزدیک کارگاهش شنید. صندلی چرخدارش را به آن سو هدایت کرد امّا بوتههای درهم و انبوه مانع از حرکت صندلی چرخدار و رسیدن او به منزل مزبور میشد. از صندلیاش پایین آمد و روی سینه در میان خاک و خاشاک و بوتهها خزید؛ اگرچه سخت دردناک بود، امّا توانست راه خود را باز کرده پیش برود.
خودش تعریف میکند که، “باید به آنجا میرسیدم، هر قدر که زخم و درد رنجم میداد.” وقتی باتلر به آنجا رسید متوجّه شد که دختر سه سالۀ آن زن به نام استفانی هینز به درون استخر افتاده و چون دستهایش را از بازو از دست داده امکان شنا نداشته و اینک زیر آب بیحرکت مانده بود. مادرش بالای استخر ایستاده و سراسیمه و دیوانه وار جیغ میزد و فریاد میکشید. باتلر به درون آب شیرجه رفت و خود را به ته استخر رساند و استفانی کوچک را بیرون آورد و در کنارۀ استخر نهاد. رنگش سیاه شده و ضربان قلبش قطع شده بود و از نفس هم خبری نبود.
باتلر بلافاصله تنفّس مصنوعی و احیاء ضربان قلب را شروع کرد و مادر استفانی هم به آتش نشانی زنگ زد. به او جواب دادند که متأسّفانه پزشکیاران به دلیل تلفنی قبل از او، بیرون رفتهاند. مادر نومید و درمانده باتلر را بغل کرده هق هق میگریست.
باتلر در حین تنفّس مصنوعی و احیاء قلبی به مادر درمانده امید میداد و اطمینان میبخشید و میگفت؛ “نگران نباشید؛ من دستان او بودم و از استخر بیرونش آوردم؛ حالش خوب خواهد شد. حالا هم ریههای او هستم؛ با هم از عهدۀ زندگی مجدّد بر خواهیم آمد.”
چند ثانیه بعد، دخترک کوچک سرفهای کرد و دیگربار نفسی کشید و قلبش به حرکت آمد و زد زیر گریه. مادرش او را در آغوش کشید و هر دو شادمان و مسرور بودند. مادر از باتلر پرسید، “از کجا میدانستید که حالش خوب خواهد شد؟” باتلر گفت، “راستش را بخواهید نمیدانستم. امّا وقتی زمان جنگ پاهایم را از دست دادم، در آن میدان تنهای تنها بودم. هیچ کس آنجا نبود به من کمک کند مگر دخترکی ویتنامی. دخترک تلاش میکرد مرا به طرف روستایش بکشد و در آن حال به انگلیسی دست و پا شکستهای زمزمه میکرد، “طوری نیست؛ زنده میمانی. من پاهای تو هستم. با هم از عهدۀ این کار بر میآییم.” کلام محبّت آمیز او به روح و جانم امید بخشید و حالا خواستم همان کار را برای استفانی بکنم
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 19:20 توسط Aref
دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت.
با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه
افتاد.
بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد،
تصمیم گرفت که با اتومبیل بدنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با
عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در
آسمان زده میشد، او میایستاد، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا
همینطور بین راه می ایستی؟
دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
باشد که خداوند همواره حامی شما بوده و هنگام رویارویی با طوفانهای زندگی کنارتان باشد. در طوفانها لبخند را
فراموش نکنید!
[ <-CategoryName-> ]
+ نوشته شده در ساعت 19:12 توسط Aref